غزل توبه
« توبه...»
تقويم عاشقي ورقي خورده است و باز فصل هميشـه زرد مـن از ره رسيده است
بيچـــاره دستـهاي نجيبـم در اين هبـــــوط چيـزي بجـز فريـب نخسـتيـن نچيده است
تصـميم عـــــادلانـه ي تقـديــــر مدّتيـست تصـويرهـاي تـازه اي از من كشيده است
مي خواهم از تو توبه كنم ، از تمـام تـو بـا اينـكـه دل ، شبـيه تـو زيبـا نديـده است
امـشب كنــــار توبه دلــــم تـازه مي شـود وقـتي كـه گريـه بــــاز ، مـرا برگزيده است
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۲/۱۰ ساعت 11:47 توسط اعضاي گروه ادبيات سازمان
|